Page 3 - Shajarian
P. 3

‫پن ‌جشنبه‪17‬مهر‪3 99‬‬

‫سعي م ‌يكردم آنچه ب ‌هدست م ‌يآورم‪ ،‬حرامش نكنم و اين گنجينه‬      ‫شجریانبهروایتشجریان‬                                                                                                                                                                                                                              ‫تأثيرصداقت هنرمند‬
            ‫را درست نگهداري كنم‪ .‬اين باعث موفقيت من شد‪.‬‬                                                                                                                                                                                                                        ‫هر انساني عطر دروني اثر هنري را حس مي‌كند براي اينكه داراي‬
                                                                 ‫و به سراغ پرسش ديگر نمي‌رفتند‪».‬در طول ساليان‪ ،‬اين كتاب را ناشران مختلفي منتشر‬    ‫كتاب«رازمانا؛زندگيوديدگا ‌ههاياســتادمحمدرضاشجريان»تنهاكتابيدربارهاستاد‬                                                      ‫معنويت و صداقت اســت‪ .‬هنرمندي كه داراي معنويت و صداقت‬
                                     ‫دليل استقبال مردم‬           ‫كرد ‌هاندوآخرينناشرآن‪،‬نشرگماناستكهاخيراآنراباتصويرجديدمنتشركردهاست‪.‬‬              ‫شجريان است كه ايشان مطالب مندرج در آن را تأييد كرده‌اند‪ .‬البته اين تأييد از سر مدح‬                                           ‫است‪ ،‬در اثرش عطري را ايجاد م ‌يكند كه همه از آن لذت م ‌يبرند‪.‬‬
‫من با ثباتي كه در ديدگاه اجتماعي خود داشتم‪ ،‬پيش رفتم‪ .‬من‬         ‫بااينكهگف ‌توگوهاياينكتابدرسال‪1375‬انجامشده‪،‬امابرخيديدگا ‌ههاوصحب ‌تهاي‬           ‫وثناييكهمصاحب ‌هكنندگاندرحقايشــانرواداشت ‌هاندنبوده‪،‬بلكهاتفاقاخوداستاددر‬                                                    ‫اگر نهاد انساني پاك و اصيل باشد‪ ،‬بلافاصله عطر دروني اثر هنري را‬
‫معتقد بودم بايد موســيقي‪ ،‬روح زمانه را بشناسد‪ .‬حس مي‌كردم‬        ‫اســتادشــجريان‪،‬ه ‌ماكنونودريكبازخوانيمجدد‪،‬معناييعمي ‌قترم ‌ييابد‪.‬درادامه‬        ‫پيشگفتاركتابلطفاينگف ‌توگوهارادرايندانست ‌هاندكهمصاحب ‌هكنندگان«اهلمجامله‬                                                    ‫دريافت م ‌يكند اگر هنرمندي نهادش آلوده و دروغين باشد‪‌،‬اثرش‬
‫نيازي در جامعه وجود دارد كه بايد به آن پاسخ داد‪ .‬قبل از انقلاب‪،‬‬  ‫گزيد ‌هايازصحب ‌تهايايشانراكهم ‌يتواندتوضي ‌حدهندهنگاهايشانبههنرباشدآورد ‌هايم‪.‬‬  ‫وتعارفنبودندوتانكت ‌هسنج ‌يهايبسيارنم ‌يكردندوپاسخدقيقنم ‌يگرفتندقانعنم ‌يشدند‬                                               ‫نم ‌يتواند روح يك جامعه را ب ‌هخــود جلب كند‪ .‬يك هنرمندي كه‬
‫اين نياز را حس مي‌كردم‪ .‬بعد از انقلاب‪ ،‬اين نياز بيشــتر خود را‬                                                                                                                                                                                                                 ‫مي‌دانيم مرتب دروغ گفته و ريا كرده‪ ،‬اغلب كساني كه صدايش را‬
‫نشانداد‪ .‬منهمان سياستهنريرابعدازانقلابادامهدادمو فكر‬             ‫جلسات راجع به ديدگاه‌ها و بنيادهاي هنر و جامعه‌شناسي هنر و‬          ‫م ‌يدادند و چون نم ‌يخواندند‪ ،‬با تار درس م ‌يدادند‪ .‬وقتي با تار آواز‬  ‫شكل ظاهر موسيقي نيســت‪ .‬هدف من از كار هنري‪ ،‬چيز ديگري‬               ‫م ‌يشنوند با آن ارتباط برقرار نم ‌يكنند‪ ،‬مگر افرادي كه مثل خود او‬
‫م ‌يكنماينباعثتوجهمردمب ‌هكارمنشد‪.‬درشرايطيكهتوفا ‌نها‬            ‫دوران‌شناسي هنر صحبت و بحث مي‌كردند‪ .‬رديف و تصنيف كار‬               ‫م ‌يخواندم نم ‌يتوانستم دريافت دقيقي بكنم و فقط جمل ‌هبند ‌يها‬        ‫اســت‪ .‬بايد هنر را به موقع و درســت ب ‌هكار برد‪ .‬بايد از طريق هنر‪،‬‬  ‫اهلرياودروغند‪.‬وليكسيكهصدايشنشا ‌ندهندهصداقتاست‪،‬‬
‫و سيل‌ها‪ ،‬انسان را دائم به اين ســو و آن سو مي‌كشاند‪ ،‬و از مسير‬  ‫نم ‌يكرديم و يك مقدار شيوه دشتستاني را از ايشان گرفتم‪ .‬ايشان‬        ‫را ياد م ‌يگرفتم‪ .‬ايشان اشتباهات مرا كاملا م ‌يگرفتند و راهنمايي‬      ‫انسان را به كمال مطلوب خود رساند‪ ،‬انسانيت را در او زنده كرد و با‬    ‫مخاطبش را جلب م ‌يكند‪ .‬فرستنده و گيرنده بايد مثل هم باشند‪.‬‬
‫منحرف مي‌كرد‪ ،‬من سعي كردم در همان نقطه خاص قرار بگيرم‬            ‫در يك برنامه راديويي دشتســتاني را كار كردند و بسيار عالي بود‪،‬‬      ‫مي‌كردند و من هم خيلي دقت مي‌كردم و براســاس آنچه ايشان‬               ‫هنر به انسا ‌نها يادآوري كرد كه انسان‪ ،‬به كسي آزاري نم ‌يرساند‪،‬‬     ‫روح هنرمند در اثرش متجلي است‪ .‬در صداي سازش و در تابلوي‬
‫و از مسير منحرف نشوم‪ .‬اين ‪20‬سال‪ ،‬از سا ‌لهاي مؤثر در موقعيت‬      ‫ولي آنچه براي من ارزش دارد فكر و انديشــه اين مرد بزرگ است‪.‬‬         ‫م ‌يگفت درس را جواب م ‌يدادم و ايشان هم خيلي راضي بودند كه‬            ‫لحظات زندگي را حس مي‌كند و لذت مي‌برد‪ .‬شــايد زماني روح‬             ‫نقاشي‌اش حضور دارد‪ .‬كسي كه با آن اثر هنري مواجه مي‌شود با‬
‫هنري من بود‪ .‬سعي كردم هنر را براي حقيقت انسانيت و زيبايي‬         ‫البته ايشان اهل تصوف نيســت و پيش از هر چيز از فلسفه هنر و‬          ‫من درسم را خوب جواب مي‌دهم‪ ،‬ولي بعدا كار و شيوه من خيلي‬               ‫جامعه نخواهد اين نكات به او يادآور شود اما هنر همه اينها را بيان‬    ‫روح هنرمند مواجه مي‌شــود‪ .‬اينها وقتي همديگر را مي‌يابند كه‬
‫حفظ كنم و آن را در چارچوب حسابگري‪ ،‬اجتماعي و مادي قرار‬           ‫آنچه در ديدگاه هنر است‪ ،‬صحبت م ‌يكردند شايد مه ‌مترين بخش‬
‫ندهم و در جهات ديدگاه‌هاي سياســي مد روز نكشانم‪ .‬گروه‌هاي‬        ‫زندگي هنري من آشنايي با ايشان اســت و درك كلاس ايشان از‬                                                           ‫تغيير كرد‪.‬‬                                                              ‫م ‌يكند‪.‬‬                                                      ‫مثل هم باشند‪.‬‬
‫سياسي مختلف با گراي ‌شهاي گوناگون از چ ‌پچپ تا راس ‌تراست‪،‬‬       ‫سال ‪1358‬كه هنوز هم ادامه دارد و حدودا ‪17‬سال از آن م ‌يگذرد‬          ‫مي‌شــود گفت به جايي رسيدم كه شــيوه‌ها را كاملا بشناسم و‬
‫وجود داشتند و م ‌يخواستند مرا به دام خود بكشانند‪ .‬من نگذاشتم‬      ‫در من خيلي مؤثر بود كه شرح آن را هم در جلسات گذشته گفتم‪.‬‬           ‫رعايت كنم‪ .‬در سال ‪ 1351‬پيش آقاي برومند و آقاي دوامي رفتم‪.‬‬                                                      ‫راديو؛ معلم اول‬                                            ‫مسئوليت در قبال جامعه‬
‫هنرم به دام گرو‌ههاي سياسي بيفتد‪ .‬براي من هنر مثل خورشيدي‬                                                                            ‫متاسفانه آقاي برومند در سال ‪1355‬فوت كردند‪ .‬در زماني كه ما‬             ‫من وقتي كه مرحله‌بندي مي‌كنم مي‌بينم در شروع خيلي چيزها‬             ‫هر چه توجه جامعه به‌كار من بيشتر شود موقعيت مرا حساس‌تر و‬
‫است كه بايد بر همه بتابد‪ .‬هنري كه در چارچوب اهداف يك گروه‬                                               ‫علاقه به فراگيري‬             ‫با هم كار م ‌يكرديم صرفا شيوه طاهرزاده را درس م ‌يدادند نه چيز‬        ‫را از راديو و خواننده‌هاي مختلف گرفتم‪ .‬با آمدن به راديو‪ ،‬يعني از‬    ‫مسئوليتم را سنگين‌تر مي‌كند‪ .‬بارها با خود فكر كرده‌ام كه لااقل‬
‫سياســي قرار گيرد‪ ،‬فقط به عده‌اي خاص محدود مي‌شود و اين‬          ‫شاگردي و فراگيري از اســاتيد براي من افتخار بوده است‪ .‬دوست‬          ‫ديگري‪ .‬كشش‌ها و ارزش‌هاي مقام‌ها را با هم صحبت مي‌كرديم و‬             ‫سال ‪ 1346‬به مرحله بعدي راه پيدا كردم و پيش اساتيد مي‌رفتم‬           ‫بار را درست به منزل برسانم‪ .‬آنچه مردم توقع دارند برآورده كنم و‬
‫با سرشــت هنر‪ ،‬تعارض دارد‪ ،‬ولي ديديم عده‌اي تحت‌تأثير قرار‬       ‫داشتم شاگردي كنم و براي استادم هر كاري كه از دستم برم ‌يآيد‪،‬‬        ‫من ردي ‌فهاي آقاي دوامي را كار م ‌‌يكردم و كل ردي ‌فهاي ايشان را‬      ‫و آموختن شــيوه كار آنان را پيش آقاي مهرتاش شــروع كردم‪.‬‬            ‫كيفيت كار را بالا ببرم‪ .‬هنرمند شدن ساده است ولي هنرمند باقي‬
‫گرفتند و به اين مسير كشانده شدند و كارشان افت كرد‪ ،‬با افت و‬      ‫انجام دهم تا مطلبي بياموزم‪ .‬با عشــق و علاقه كار مي‌كردم و نظر‬      ‫كار‌كردم و تمام نوارهايشان را هم ضبط كردم‪ .‬اينها دوره‌هايي بود‬        ‫همزمان هم پيش آقاي عبادي م ‌يرفتم ولي نزد آقاي عبادي درس‬            ‫ماندن خيلي ســخت اســت‪ .‬توقعات گوناگوني از هنر وجود دارد‪.‬‬
                                                                 ‫استادمراجلبم ‌يكردمواعتماداوراب ‌هدستم ‌يآوردم‪.‬اوهمدريغ‬             ‫كه من پيش اساتيد آواز كار كردم و همراه با اين شيوه‌ها آوازهاي‬         ‫نمي‌گرفتم‪ .‬البته مرتبا پيش ايشــان مي‌رفتم و از جمله‌بندي‌ها و‬      ‫هنرمند از يكسو بايد به تاريخ نظر داشته باشد يعني به آنها كه در‬
                   ‫خيز سياست‪ ،‬هنرشان هم افت و خيز كرد!‬           ‫نم ‌يكرد‪ .‬وقتي استادم م ‌يديد استعداد دارم‪ ،‬با علاقه كار م ‌يكنم و‬                                                                        ‫بيشتر از نظرات ايشان استفاده مي‌كردم‪ ،‬از منش و ديدگاه ايشان‬         ‫آينده مي‌آيند و يك نگاه هم بايد به گروه‌هاي مختلف جامعه خود‬
                                                                 ‫پشتكار دارم‪ ،‬دريغ نم ‌يكرد‪ .‬هرچه م ‌يخواستم به من م ‌يآموخت‪.‬‬                                     ‫من رنگ‌هاي مختلف پيدا كرد‪.‬‬               ‫درس مي‌گرفتم و همزمان پيش آقاي مهرتاش هم مي‌رفتم و نزد‬              ‫داشتهباشد‪.‬محدودي ‌تهايامروزمازندگيروزمرهومسئولي ‌تهاي‬
                                    ‫مثل يك سياستمدار‬                                                                                 ‫از سال ‪ 1358‬بعد از انقلاب من با آقاي دادبه يكي از اساتيد انديشه‬       ‫ايشان ردي ‌فها را كار م ‌يكردم‪ .‬ايشان ردي ‌فهاي طاهرزاده را درس‬
‫من در كار هنري‌ام مثل يك سياستمدار عمل مي‌كنم! من نگفتم‬                                                                              ‫و مردي عارف كه سررشته موسيقي داشتند آشنا شدم و دائما در‬                                                                                        ‫سنگين‪ ،‬هنرمند باقي ماندن را سخت م ‌يكند؛ بسيار سخت!‬
‫كه هنر‪ ،‬سياسي نيســت بلكه گفتم من نگذاشتم كار من در قالب‬
‫گرو‌ههاي سياســي قرار گيرد‪ .‬يعني موســيقي حزبي ارائه نكردم‬                                                                                                                                                                                                                                          ‫به كمال مطلوب رساندن انسان با هنر‬
‫اما هنر من سياسي اســت‪ ،‬به اين معنا كه براي حقيقت‪ ،‬زيبايي و‬                                                                                                                                                                                                                    ‫من با سروش‌هاي نهاد مردم پاك‌طينت و راست و درست زندگي‬
                                                                                                                                                                                                                                                                               ‫م ‌يكنم‪ ،‬لذا موســيقي من آن پيامي را دارد كه مردم پاك‌سرشت‬
                      ‫انسانيت كار م ‌يكنم و با ضد‌آن مخالفم‪.‬‬                                                                                                                                                                                                                   ‫مي‌خواهند‪ .‬من با همين موقعيت زندگي مي‌كنم‪ .‬ديگر مســئله‬

                                                                                                                                                                                                                             ‫بازخواني چن ‌‌د خاطره از استا ‌‌د شجريان‬

                                                                                                                                                                                                              ‫سهروایتازکیص ‌‌دايآسمانی‬

                                                                                                                                                                                                           ‫ازاســتا ‌‌دآوازايرانوچهرهمان ‌‌دگارپهنهفرهنگوهنرايرا ‌نزمين‪،‬خاطراتريزو ‌‌درشتزيا ‌‌ديب ‌هجاست‪.‬چه‬
                                                                                                                                                                                                           ‫خاطراتيكهخو ‌‌دنقلكر ‌‌ده‪،‬چهخاطراتيكهاطرافياننقلكر ‌‌د ‌هان ‌‌دوچهخاطراتيكه ‌‌ديگرفعالانحوزهموسيقي‬

                                                                                                                                                                                                                                                                                           ‫وآوازوهنربيانكر ‌‌د ‌هان ‌‌د‪.‬‬

                                                                                                                                                                                                                                                                                               ‫هوشنگ ابتهاج‪ /‬شاعر‬

                                                                                                                                                                                                                                                           ‫خيلي عجيبه‪...‬‬

                                                                                                                                                                                                                                                   ‫( ‌‌درباره قطعه مفلسانيمو‪)...‬بعضياز فرازهايآوازشجريان شاهكاراست‪.‬حافظ‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫اگر بو ‌‌د‪ ،‬پا م ‌يش ‌‌د و او را غرق بوسه م ‌يكر ‌‌د‪ .‬مثل ًا آ ‌نجا كه م ‌يخوان ‌‌د «مفلسانيم و‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫هوايم ‌يومطرب ‌‌داريم‪».‬خيليقشنگاست‪‌‌ (...‬دربارهربناوبهنقلازكتابپير‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫پرنيا ‌نان ‌د‌يش) ﻦﯾﺍ ﻪﯾﺭﺎﮐ ﻪﮐ ﯽﻧﻮﺗﯽﻣ د‌‌ﺳﺘﺖ ﯼﺮﯿﮕﺑ ﻭ ﯼﺮﺒﺑ ﻪﺑ ﻡﺎﻤﺗ ﯼﺎﻫﺭﻮﺸﮐ‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫ﯽﺑﺮﻋﻭﺎﺑﺭﺎﺨﺘﻓﺍﯽﮕﺑ‪،‬ﻪﮔﺍﻣﯽ‌ﺗﻮﻧﯿﻦﻞﺜﻣﻦﯾﺍﯿﻧﻮﺨﺑن‪...‬ﻦﯾﺍﺭﺎﮐﺮﯿﻈﻧﻧ ‌د‌ﺍﺭﻩ!ﺭﺎﮑﻫﺎﺷ‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫ﮒﺭﺰﺑﻪﻧﺎﯾﺮﺠﺷ‪.‬ﻫﯿﭻ‌ﮐﺲﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﻧﻪﺍﯾﻦ‌ﻃﻮﺭﻪﻧﻮﺨﺑ‪،‬ﻫﯿﭻ‌ﮐﺲ‪.‬حتيﻮﺧ ‌‌دﻥﺎﯾﺮﺠﺷ!‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫ﯽﻠﯿﺧ ﺭﺎﮐ ﻪﯿﺒﯿﺠﻋ‪ .‬ﯽﻠﯿﺧ ﯿﺠﻋبــه‪ ...‬ﻪﺘﻓﺭ ﻮﺗ ﻮﺘﺳﺍ ‌د‌ﯾﻮ ﻪﮐ ﻪﺑ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﻪﮕﺑ ﺍﯾﻦ‌ﻃﻮﺭﯼ‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫ﻦﯿﻧﻮﺨﺑ‪ ،‬ﻂﺒﺿ ﺮﮐد‌‌ﻥ ﻭ ﺷ ‌د‌ﻩ ﻦﯾﺍ ﺎﻨﺑﺭ‪ ...‬ﻥﺎﯾﺮﺠﺷ ﺭﺍﻮﻧ ﯽﻠﺻﺍ ﻦﯾﺍ ﺎﻨﺑﺭ ﻭﺭ ﻪﺑ ﻦﻣ ‌د‌ﺍ ‌‌د‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫ﻪﮐ ﻥﻻﺍ ﻧد‌‌ﺍﺭﻣﺶ‪ .‬ﻦﻣ ﻝﻭﺍ ﻧﻤﯽ‌د‌‌ﻭﻧﺴﺘﻢ ﻪﯿﭼ‪ ،‬ﯽﺘﻗﻭ ﯿﻨﺷ ‌د‌ﻡ ﺕﺮﯿﺣ ﺮﮐ ‌د‌ﻡ‪ .‬ﻫﯿﭻ‌ﮐﺲ‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﻧﻪ ﻮﻨﯾﺍ ﻮﺨﺑنه‪ ...‬ﻪﭼ ﺻد‌‌ﺍﯼ ﺣﯿﺮﺕ‌ﺁﻭﺭﯼ ‌د‌ﺍﺭﻩ! ﻦﻠﺻﺍ ﻪﯾ ﺻد‌‌ﺍﯼ ﯽﻨﯿﻣﺯ ﺖﺴﯿﻧ‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫ﻩﺭﺎﮑﻫﺎﺷ‪،‬ﻪﭼﺖﻟﺎﺣﻭﯽﺳﺎﻤﺘﻟﺍﻮﺗﻦﯾﺍ«ﺎﻨﺑﺭ»ﺖﺴﻫ‪.‬ﻂﻘﻓﺻ ‌د‌ﺍﺖﺴﯿﻧ‪،‬ﮏﯾﯽﺷﺯﺍﻮﻧ‬
                                                                                                                                                                                                                                                   ‫ﺵﻮﺗ ﺖﺴﻫ‪ .‬ﺭﺎﮕﻧﺍ ‌د‌ﺍﺭﻩ ﺎﺑ ﺧ ‌د‌ﺍ ﻪﻘﺷﺎﻌﻣ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻪ‪ ،‬ﻫﻤﻪ‌ ﯼﺎﻫﺯﺎﯿﻧ ﯼﺮﺸﺑ ﻮﺗ ﻦﯾﺍ ﺻ ‌د‌ﺍ‬

                                                                                                                                                                                                                                                                ‫ﺖﺴﻫ‪.‬ﻌﻗﺍﻭا ﻪﺸﯿﻤﻧ ﺖﻔﮔ ﻮﺗﻩﺭﻮﺷ‪،‬ﻪﯾﺭﺎﺸﻓﺍ‪ ،‬چيه! ﯽﻠﯿﺧ ﻪﺒﯿﺠﻋ!‪...‬‬

                                                                                                                    ‫داريوش پيرنياكان‪ ،‬نوازنده‬                                                                                                                                               ‫مجي ‌‌د ‌‌درخشاني‪/‬موزيسين‬

                                                                         ‫شجريان عصاره آواز ايراني است‬                                                                                                                                  ‫نم ‌يتوانستمآوازشانراهمراهيكنم‬

                                                                         ‫ب ‌هعنوانكسيكهبيش از‪30‬سال در ارتباط نزديك با محمدرضا شجريان‬                                                                                                              ‫‌‌درسا ‌لهاييكهآلمانبو‌‌دم‪،‬استا‌‌دهم ‌‌درطولسال‪،‬چن ‌‌دباريبهاينكشورم ‌يآم ‌‌دن ‌‌د‪.‬‬
                                                                        ‫بود‌هام‪،‬بارهاايننكتهراگفت ‌هامكهشــجريانيكانسانچندوجهياستو‬                                                                                                                ‫غالباًهم ‌‌درمنزلآقايبهشتيكهاز ‌‌دوستانخو ‌بشانبو ‌‌دن ‌‌د‪،‬مقيمم ‌يش ‌‌دن ‌‌د‪.‬آقاي‬
                                                                      ‫نم ‌يتوان فقط روي يك بعد از ويژگ ‌يهاي او تمركز كرد‪ .‬اين يعني نم ‌يتوانيم‬                                                                                                   ‫بهشتي هم خبري به ما م ‌ي ‌‌دا ‌‌دن ‌‌د و ‌‌دورهمي ‌‌داشتيم‪ .‬استا ‌‌د آواز م ‌يخوان ‌‌د و من نيز‬
                                                                    ‫فقط درباره آواز او حرف بزنيم‪ .‬هرچند اگر بخواهم دربــاره آواز او حرفي بزنم‪ ،‬بايد‬                                                                                               ‫‌ساز ‌ي م ‌يز ‌‌دم‪ .‬البته همراهي با اســتا ‌‌د برايم سخت بو ‌‌د‪ ،‬ولي هميشه لطف ‌‌داشتن ‌‌د‪.‬‬
                                                                 ‫بگويم آواز او‪ ،‬عصاره تمامي آواز ايراني است‪ .‬من خيلي در موسيقي آوازي دوران قاجار‬                                                           ‫‪17‬ساعتازاينآوازهايخانگيضبطش ‌‌ده ‌‌درآلمانولن ‌‌دنرا ‌‌دارم‪.‬اولينكارمبااستا ‌‌دبهضبط« ‌‌درخيال»برم ‌يگر ‌‌د ‌‌د‪.‬بهايرانآم ‌‌دم‬
                                                                 ‫تحقيق و تفحص كرد‌هام‪ .‬آواز و كارهاي افرادي مانند اقبال ســلطان‪ ،‬طاهرزاده‪ ،‬ظلي‪،‬‬                                                            ‫و بخشي از آلبوم را ضبط كر ‌‌ده بو ‌‌دم‪ .‬به خوانن ‌‌دگاني كه م ‌يشناختم زنگ ز ‌‌دم‪ ،‬ولي ص ‌‌دا ‌يشان به ‌‌دلم نم ‌ينشست‪ .‬يا ‌‌د استا ‌‌د افتا ‌‌دم‪.‬‬
                                                                 ‫دماونديوسي ‌داحمدخانرابررســيكرد‌هام‪.‬اماوقتيبهشجريانم ‌يرسي‪،‬شجريان‬                                                                        ‫ولي اســتا ‌‌د ‌‌در ‌‌دور‌هاي بو ‌‌د كه كار زيا ‌‌دي قبول نم ‌يكر ‌‌د‪ .‬زنگ ز ‌‌دم و ماجرا را گفتم‪ .‬مشه ‌‌د بو ‌‌دن ‌‌د و ‌‌درخواست كر ‌‌دن ‌‌د اگر م ‌يتوانم‪ ،‬به‬
                                                                 ‫همه اي ‌نهاست‪ .‬در ‪200‬سال آينده هم شجرياني ب ‌هوجود نخواهد آمد‪ .‬چيزهايي از او‬                                                              ‫مشه ‌‌دبروم‪.‬سريعبليتيگرفتموراهيش ‌‌دم‪.‬برفسنگينيباري ‌‌دهبو ‌‌د‪.‬مشخصنبو ‌‌دكههواپيمايمام ‌يتوان ‌‌دبنشين ‌‌ديانه‪.‬سرانجام‬
                                                                 ‫روي صحنه ديد‌هام كه باورنكردني است‪ .‬من هيچ آوازي را با شجريان هيچ وقت تمرين‬                                                               ‫با تأخير نشست‪‌‌ .‬در حال ورو ‌‌د به فرو ‌‌دگاه بو ‌‌دم كه ‌‌دي ‌‌دم استا ‌‌د ‌‌دار ‌‌د خارج م ‌يشو ‌‌د‪ .‬سريع فريا ‌‌د ز ‌‌دم تا متوجه شون ‌‌د‪ .‬با تعجب آم ‌‌دن ‌‌د‪،‬‬
                                                                 ‫نكردم‪.‬درتصني ‌فهابلهب ‌هصورتگروهياينكاررام ‌يكرديمامادرآوازهرگز‪.‬صداقتاو‬                                                                   ‫تصور نم ‌يكر ‌‌دن ‌‌د پروازي با اين برف سنگين به زمين بنشــين ‌‌د‪ .‬به منزل پ ‌‌در و ما ‌‌درشان رفتيم‪ .‬خيلي برايم جالب بو ‌‌د كه به فرو ‌‌دگاه‬
                                                                 ‫بامردمحتيدرآوازشهممستتربود‪.‬دربارهموسيقياووابعادتكنيكيآثارش‪،‬م ‌يتوان‬                                                                       ‫آم ‌‌دهبو ‌‌دن ‌‌د‪‌‌ ،‬درحال ‌يكهم ‌يتوانستن ‌‌دآ ‌‌درسب ‌‌دهن ‌‌دكهمنخ ‌‌دم ‌تشانبرسم‪.‬هنوزسازهاي ‌‌درخيالراضبطنكر ‌‌دهبو ‌‌دموهرچهبو ‌‌د‪،‬‬
                                                                 ‫ساع ‌تهاب ‌هصورتتخصصيصحبتكرد‪.‬امانمونهبودنآوازاودرهمهآثارشمشخص‬                                                                             ‫س ‌‌هگاه بو ‌‌د‪ .‬استا ‌‌د با همان س ‌‌هگاه‪ ،‬قبول كر ‌‌دن ‌‌د كه آواز را بخوانن ‌‌د‪ .‬البته ضبط اين آلبوم خيلي طول كشي ‌‌د‪‌‌ .‬در ‌‌دي ‌‌دار اول كه استا ‌‌د به‬
                                                                 ‫است‪ .‬تا سال ‪1380‬اوج پختگي و آوازخواني شجريان است‪ .‬يعني تا حدود ‪60‬سالگي‬
                                                                 ‫كارهايشنقصندارد‪.‬امااگربخواهمدربارهويژگ ‌يهاياخلاقياينشخصيتصحبت‬                                                                                                                                                                    ‫منخيليلطف ‌‌داشتن ‌‌د‪.‬‬
                                                                 ‫كنم‪ ،‬بايد بگويم او هرگز در ارتباط با مردم دروغ نگفته و هميشــه با آنها روراست بوده‬
                                                                 ‫است‪ .‬من بيش از ‪300‬شب در كنسر ‌تهاي مختلف در سراسر دنيا با شجريان همراه‬                                                                                                                                                 ‫شهرام ناظري‪ /‬خوانن ‌د‌ه‬
                                                                 ‫بود‌هام‪.‬كمتركسيدرزندگ ‌يامديد‌هامكهاينطوركاملباشد‪.‬شجريانحدود‪15‬سال‬
                                                                 ‫ازمنبزر ‌گتربوداماهرجاباهمبوديمهميشهاصرارداشتكهمناولبروم‪.‬درجريان‬                                                                                                      ‫سحرهاي ‌‌دركه ‌‌دركافهسي ‌‌دعلي‬
                                                                 ‫كنسر ‌تها ما‌هها زير يك ســقف با او زندگي كرد‌هام‪ .‬او در تمام كنسر ‌تها با حوصله‪،‬‬
                                                                 ‫خوشروييوخو ‌شاخلاقيمثا ‌لزدن ‌يايبامردمروب ‌هروم ‌يشد‪.‬خاطرمهستدريكياز‬                                                                     ‫اولين آشنايي ما به را ‌‌ديو برم ‌يگر ‌‌د ‌‌د‪ ،‬م ‌‌دير تولي ‌‌د موسيقي را ‌‌ديو ايران‪ ،‬هوشنگ ابتهاج‪ ،‬ما را با هم آشنا كر ‌‌دن ‌‌د‪ .‬من جوان بو ‌‌دم‪ .‬اما از‬
                                                                 ‫كنسر ‌تها‪،‬يكيازطرفدارانشدقايقيطولانيدستشجريانراگرفتهوبالانگهداشته‬                                                                         ‫هماننخستيناتفاق‪،‬حسكر‌‌ديمچق ‌‌درآشناهستيمونز‌‌ديكيمبههموچق ‌‌درحرفبرايگفتن ‌‌داريم‪.‬چن ‌‌دساعتيغرقصحبتبا‬
                                                                 ‫بود‪،‬امااواعتراضينم ‌يكرد‪.‬درنهايتاينمنبودمكهگفتم«دستاستادرارهاكنيد‪،‬‬                                                                        ‫همش ‌‌ديم‪.‬تااينكهآم ‌‌دن ‌‌دوتذكر ‌‌دا ‌‌دن ‌‌دكه ‌‌ديروقتش ‌‌دهوباي ‌‌درا ‌‌ديوراترككني ‌‌د‪.‬استا ‌‌دشجريانپيشنها ‌‌دكر ‌‌دماشينمراتويحياط‬
                                                                 ‫خوابرفت!»‪.‬درسا ‌لهايطولانيهمراهيوهمكاريباشجريان‪،‬چيزهايزياديازاو‬                                                                           ‫را ‌‌ديوبگذارموباماشيناوبهخان ‌هشانبروم‪.‬بهخان ‌هشان ‌‌درتهرانپارسرفتيم‪.‬براينخستينبارباخانوا ‌‌دهشجريانآ ‌نجاآشناش ‌‌دم‪.‬‬
                                                                 ‫يادگرفتم‪.‬مرد ‌مداري‪،‬مغرورنبودندركاروطلبهبودنبراييادگيري‪.‬اوهميشهدرپي‬                                                                       ‫‪2‬روز تمام ‌‌در منزل آنها بو ‌‌دم‪ .‬صحب ‌تها و شوق ما تمام نم ‌يش ‌‌د‪ .‬روز سوم بو ‌‌د كه راهي را ‌‌ديو ش ‌‌ديم و من ماشينم را كه ‌‌داخل حياط‬
                                                                  ‫يادگيريوبهترشدنبود‪.‬بردبارياومثا ‌لزدنيبود‪.‬درعينحالتيزهوشيعجيبي‬                                                                           ‫را ‌‌ديو پارك كر ‌‌ده بو ‌‌دم‪ ،‬بر ‌‌داشتم‪ .‬از اي ‌نجا به بع ‌‌د بو ‌‌د كه رابطه نز ‌‌ديكي پي ‌‌دا كر ‌‌ديم‪ .‬خيلي اتفاق م ‌يافت ‌‌د كه صبح زو ‌‌د با هم به ‌‌دركه‬
                                                                     ‫در كار داشت و نكت ‌هســنجي ويژگي پررنگ او بود‪ .‬به هر حال هرگز نم ‌يتوان به‬
                                                                        ‫شخصيتي مانند شجريان‪ ،‬تنها از يك جنبه توجه كرد‪ ،‬او انساني چندوجهي‬                                                                                             ‫م ‌يرفتيمو ‌‌درخلوتآنروزهاي ‌‌دركه‪،‬ازآوازوشعروموسيقيسخنم ‌يگفتيموآوازم ‌يخوان ‌‌ديم‪.‬‬

                                                                           ‫است‪ .‬پيش از اولي ‌نبار كه براي بيماري از ايران خارج شد‪ ،‬ديداري با هم‬
                                                                             ‫در خانه موسيقي داشتيم‪ ،‬عكسي هم به يادگار با هم گرفتيم‪ .‬درباره‬
                                                                               ‫بيمار ‌ياشازاوپرسيدم‪،‬گفتخوبم!روحي ‌هاشخوببود‪،‬م ‌يگفت‬
                                                                                 ‫برايدرمانم ‌يرودوبعدهمدرارمنستانكنسرتيخواهدداشت‪.‬‬
                                                                                  ‫تا زماني كه امكان صحبت كردن داشت‪ ،‬با او در ارتباط بود‌هام و‬
                                                                                                         ‫بعدديگرنتوانستمبااوحرفبزنم‪.‬‬
   1   2   3   4